دانلودرمان به سادگی یک نگاه نوشته سانازعلمی کاربرانجمن ایران رمان برای موبایل
کامپیوتر،آندروید،تبلت ،آیفون ،آیپد
بخشی از رمان :
با مرگ او انگار همه چیز تمام شده بود و من گویی در ان غروب تلخ سرخ رنگ همه امیدها و ارزوهایم را نیز با او به قلب خاک سرد فرستاده بودم. باران سرد پاییزی باریدن گرفته بود و برگهای خشک . بیجان خاک زیر پای سیاه پوشان را فرش کرده بود.
بغض مرده ای مرا خفه میکرد لیکن یارای رها شدن نداشت . فقط منتظر پایان این مراسم بودم. منتظر تنها شدن خودم با او. عزیزترین و آخرین کسم!
نم نم بی جان باران مرا به ده سال پیش برده بود. به خاطرات تلخ به گل نشسته ای که بارها و بارها از تکرار آن زجر کشیده بودم. به آن روز تلخ بارانی در ابان ماه هزار و سیصد و چهل. در حالی که من کودک سیزده ساله ای بیش نبودم و او را می دیدم که با پیکر نحیف و کوچکش به پای قبر تنها دخترش ضجه میزد.
چقدر از این مکان متنفر بودم. لوح خاکی که همیشه عزیرانم را از من گرفته بود. شاید ده سال پیش باور کودکانه سفر پدر و مادرم به پیش فرشته ها از غم و اندوه من می کاست. لیک این بار خوب می دانم که مرگ جز خلاصی از این جهنم نیست. و من تنها بازمانده ی این تقدیر عصیانگر بر روی این کره خاکی بودم.